زندگینامه شهیدغلامرضا احمدی

اصل ونسب

پدرش محمد نام دارد و مادرش ماه زينب ،محمد كه پدر شهيد مي باشد پس از درگذشت پدرش به نام حسين همراه مادرش در سن 14 سالگي از گورك به باغك مهاجرت مي كند و در كاكلي باغك سكني مي گزيند . مادربزگ شهيد كه شوهر خود را از دست داده بود در اين روستا ماندگار مي شود و از طرف اهالي خانه اي در اختيار آنها قرار مي گيرد تا در آن منزل گزينند .محمد بزرگ مي شود و با دختري كه اهل قريه جوي باغك بوده ازدواج مي كند. اين خانواده بسيار مستمند روزگار سخت معيشت را در كنار اهالي باغك تجربه مي نمايند و از طرف اهالي روستا مورد توجه قرار مي گيرند. قريه محل سكونت را بدان جهت كاكلي مي گويند كه زمين جلگه اي و شور حاشيه اين روستا محل رويش گياه خودرويي بنام كاكل مي باشد كه از طرف اهالي مورد استفاده غذايي قرار مي گيرد واين محل را به اين وجه كاكلي مي گويند.در صفحه 494 فرهنگ نامه بوشهر نوشته دكتر حميدي كاكلي را از توابع دهستان باغك معرفي كرده است . حاج محمد و ماه زينب مرد وزن پاكدامني بوده اند كه در سخت ترين شرايط زندگي به رشد و نمو اولاد خود توجه ويژه داشته اند.

ولادت

غلامرضا احمدي در فصل بهار سال 1339 روز چهارم ارديبهشت در روستاي كاكلي باغك پا به عرصه وجود مي گذارد .او اولين فرزند خانواده است كه بهار عمر را در بهار طبيعت مي بيند و مادر گريه هاي كودكانه او را در لابه لاي آواز عندليب جستجو مي كند. بهار است و عطر شكوفه هاي گلستان با رايحه دلنواز حي علي الصلوه و حي علي الفلاح در هم مي آميزد و صداي لالايي مادر با سرود مرغان ،ديوان شعر جديدي را براي اين خانواده به ارمغان مي آورد. فرزند متولد مي شود و مادر بزرگ كه فرزندي بنام غلامرضا داشته است با عشق و علاقه نام غلامرضا را براي او انتخاب مي كند .اما اين بار اين نام براي نوه خود برگزيده است‹‹غلامِ رضا›› رضا در فرهنگ فارسي خشنود معنا شده است . چاكري و غلامي آل محمد(ص)‌نه تنها سيره اجداد ما بوده است كه از افتخارات ما نيز بشمار مي رود.غلام حسن ،غلام حسين،غلام علي و غلام رضا همه اسامي اي هستند كه در بين ما رواج دارد. امام رضا امام هشتم شيعيان است كه علي نام دارد و كنيه او ابوالحسن است .اين امام همان به رضا معروف بوده است .عشق و ارادت خالصانه شيعيان به ستاره هشتم آسمان ولايت و امامت پيروانش را وا مي دارد تا نام مقدس آن بزرگوار را براي فرزندان خود انتخاب نمايند. وقتي كه به لالايي مادر گوش مي دهيم مي شنويم كه او مي گويد : ‹‹مولا لا مي كنم تا زنده باشي غلام حضرت فاطمه باشي›› اين بيت از لالايي، با احساس خاصي بيان مي شود گاهي اوقات با بيان اين جمله اشك از چشمان مادر سرازير مي شود.

امرار معاش

معاش را وسيله زندگاني معرفي كرده اند .پدز شهيد كه خود تلخي زندگي را به علت يتيمي با تمام وجود احساس كرده بود فرصتها را از دست نداد و به كسب و كار روي آورد و در شرايط آن زمان به دنبال روزي حلال رفت تا دست نياز جز به آستان حق به كسي دراز نكند و به آنچه خداوند به عنوان روزي به او مي داد قانع بود به مصداق اين حديث نبوي كه: أفْلَحَ مَنْ هُدِيَ اِليَ الْاسْلامِ وَ كانَ عَيْشَهُ كفافاً وَ قَنَعَ بِهِ <<هر كه به اسلام راهبر شده و لوازم زندگي به قدر رفع حاجت دارد و بدان قناعت كند رستگار است>> پيمودن مسافت هاي زياد به وسيله چهارپا با توجه به نبود وسيله نقليه در آن زمان معيشت را بر او سخت و طاقت فرسا كرده بود اما خداوند سختي معاش را وسيله محو گناهان قرار داده است.

در نهج الفصاحه چنين آمده است كه: اِنَّ مِنَ الذّنوبِ ذُنوباً لا يُكَفّرُها الصَّلاهُ وَلاالصّيامُ ولاالحجُّ ولاالعُمْرَه يُكَفَّرُ الهموم في طلب المعيشه <<بعضي گناهان هست كه نماز و روزه و حج و عمره آن را محو نمي كند فقط گرفتاري در طلب معاش آن را نابود مي كند>> غلامرضا نيز در اين معيشت سخت پدر را يار و ياور بود. او پس از ترك تحصيل به كار روي آورد ،با پاي پياده كيلومترها را براي طلب روزي طي مي كرد و به خريد و فروش طيور مشغول گرديد ،در پروژه راه چغادك به خورموج نيز كارگري كرده است و شبها كه بايد استراحت مي كرد باز به نگهباني در همان پروژه مي پرداخت .ايشان در سن 15 سالگي به منظور اشتغال به بحرين سفر كرده است كه دو ماه در آنجا ماندگار شده است.

تحصيلات

مقطع ابتدايي

تحصيل را از سال 1346 در دبستان دادگر باغك شروع مي كند و تا كلاس سوم درس مي خواند . مسافت خانه تا مدرسه نزديك به 2 كيلومتر مي باشد كه غلامرضا با پاي پياده طي طريق مي كرده است.سرانجام در همان مقطع ابتدايي ترك تحصيل مي كند ،از علل ترك تحصيل را مي توان به تنگدستي و بعد مسافت و دلايل ديگر ذكر كرد. اولين مديران اين مدرسه در بدو تأسيس مرحوم خورشيد منصوري و مرحوم احمد رستم زاد بوده اند.

جبهه و جنگ

غلامرضا احمدي در سال 1359 كه مقارن با جنگ تحميلي بوده به خدمت سربازي فراخوا نده مي شود و پس از طي دوره آموزشي به مدت سه ماه در نيروي زميني ارتش مشغول به خدمت مي گردد.وي درعزيمت به جبهه در منطقه جنگي چذابه به دفاع از كيان اسلامي مي پردازد. شهيد غلامرضا احمدي پس از 18 ماه خدمت در لباس مقدس سربازي در قسمت تسليحات نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران در حالي كه 21 سال و 9 ماه و 19 روز از عمرش گذشته است در تاريخ 23/11/60 در چزابه به ديار باقي مي شتابد .وي كه با غلامرضا زنده بودي دوست صميمي و همرزم بوده است يك هفته پس از شهادت او به حق مي پيوندد ‹‹اين خبر زماني به پدرش مي رسد كه وي در مراسم هفتمين روز شهادت غلامرضا زنده بودي حضور داشته است››. شهيد غلامرضا احمدي كه دومين شهيد روستاي باغك مي باشد دو ماه و چهارده روز پس از شهادت نعمت الله تهمتن بر روي دستان مردم شهيد پرور تشييع مي گردد و در بهشت عسكري باغك به خاك سپرده مي شود.

سجاياي اخلاقي

يكي از ويژگيهاي بارز اخلاقي غلامرضا احمدي مردم داري بوده است . در سنين پايين به كار و تلاش روي آورد تا پدر را در مشقات زندگي تنها نگذاشته باشد او براي رسيدن به اين منظور روز و شب را نمي شناخته است در كمك كردن به اهالي در امر باغداري بدون داشتن چشم طمع دريغ نكرده است.درتمام طول عمرش در روستا تا زمان شهادت هيچ كسي از او آزرده خاطر نبوده است بلكه به عنوان يك جوان شاخص زبانزد مردم بوده است . احترام به والدين خصوصاً مادر بزرگش هرگز فراموش نكرد و مي توان گفت او خود را وقف ايشان كرده بود. ويژگيهاي فوق او را به جواني محبوب و مهربان در محل تبديل كرده بود.

خاطرات

‹‹كمك به همنوع››

خانواده اي در محل بود كه فرزند نداشت و مدتها بود كه بچه دار نشده بودند اما كمك غلامرضا به آن خانواده براي انجام امور روزمره تا حدي بود كه آنها فراموش كرده بودند كه بچه دار نيستند ،آري او آن طور برخورد كرده بود كه گويي فرزند آنها بود.

« به نقل از همسايگان شهيد »

‹‹مادر بزرگ››

مادر بزرگ پير و سالخورده اي داشت كه نابينا بود .به او خيلي احترام مي گذاشت آن قدر كه ديگران را به حيرت واداشته بود كفش هايش را جفت مي كرد ،سجاده اش را پهن مي كرد و سفره اش را مهيا مي نمود. در يكي از روزها مادر بزرگ خود را بر چهارپا سوار نمود و به آبگرم اهرم كه 20 كيلومتر تا باغك فاصله دارد برد و سختي اين مسير را به خاطر مادربزرگش به خود هموار نمود.

« به نقل از همسايگان شهيد »

منبع: کتاب اصحاب یمین

مؤلف: سیدمحمدجوادحسینی


|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
نویسنده : میثم بحرانی
تاریخ :